دفترچه یادداشت ری را



حقیقت این است که من هــرگز در زندگی سـد راه کسی نبوده , نیستم , نخـواهم بود. من میدانم دیر یا زود به ری را خواهم پیوست. چشـم به راه من نباشید با این حال یقین دارم که بعد از مرگ دوباره باز خواهم گشت وصیت واژه های خود را برای شما باز خواهم خواند من این راه را هــزاران بار با بـاد رفته و با بـ ـاران باز آمده ام مسیری که به منزل سپیده دم می رسد و شسته تر از شبنم فــروردین است برای ملاقات با محـرمانه ترین ترانه های من نیازی به جست و جوی هیچ جانبی از این جهان
قصه اش در این وبلاگ را از پشت لپ تاپش , از کنار پنجره ی اتاق مطالعه اش , جایی در حوالی دانشگاه صنعتی شریف آغاز کرد. پرده اول : برج شیشه ای ساختمانِ مرکزی بانک تجارت , طبقه ی دهم , همان جایی بود که دخترک هر روز کارش را در اتاق کِلرینگ آغاز میکرد , و گاهی مانند دخترکان دیگر انقدر منتظر می ماند تا خانوم بلند قامت و سفید رو با آن عینک ته استکانیش از راه برسد و با ناز ایرادات سرور را رفع کند تا کار دخترکان آغاز شود .

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فرضیه ماندگار Derrick آموزش سلامت و بهداشت فردی و اجتماعی شهر پرند المکتبة الأهوازیة للکتب المصورة pdf کارگزاری بیمه اصلانی دیزل ژنراتور April فروشگاه techvoice جلوگیری از خشونت